زندگی چیست؟ کامل ترین توضیح از نگاه 11 دانشمند و فیلسوف برجسته
تعاریف و دیدگاههای مختلفی راجب زندگی وجود دارد. در این مطلب که در طی چندین روز نوشته شده است، ما سعی می کنیم بهترین تعریف را از زندگی ارائه کنیم. بیش از 17 کتاب از 11 فیلسوف و دانشمند در این زمینه مطالعه شده است و این مطلب به شما می گوید که واقعا زندگی چیست؟
نظر برخی از مردم راجب زندگی
درست است که زندگی از 5 حرف تشکیل شده است اما دریایی از تعریف و معانی در خود دارد. برای بسیاری از مردم، زندگی معانی زیر را دارد:
- زندگی یک مبارزه دائمی است
- زندگی بالا رفتن از یک کوه است
- زندگی مثل یک کاغذ سفید است که شما باید آن را برای خود نقاشی کنید
- زندگی یک رویای غیر واقعی است
- زندگی مثل یک آهنگ است که بایستی خود ما آن را بسازیم
- برای بسیاری هم، زندگی چیزی است که خود ما آن را می سازیم
- زندگی یعنی یافتن دلیل آفریده شدن شما
- زندگی لحظاتی هستند که تجربه می کنیم و مجموعه آنها زندگی را می سازند
همچنین گفته می شود برای داشتن بهترین زندگی باید کارهای زیر را انجام داد:
- همیشه مثل یک کودک یا مثل یک دیوانه بخندید
- زندگی را سخت نگیرید
- شاد باشید
- تا می توانید دوستان خوب پیدا کنید
- از لحظه های فعلی لذت ببرید
- غصه گذشته را نخورید
- عشق بورزید
- به دیگران کمک کنید و تا می توانید دیگران را ببخشید
اما تعریف فلسفی و علمی زندگی چیست؟ در زیر به این سوال پاسخ می دهیم.
زندگی چیست؟
زندگی جنبه ای از هستی است که فرایندها، اعمال، واکنشها شامل تولید مثل و متابولیسم را در بر می گیرد. تفاوت مهم بین زندگی و مرگ این است که زندگی برای رشد فیزیکی و آگاهانه خود باید انرژی مصرف کند. زندگی چیزی است که رشد می کند و در نهایت می میرد، بدین معنی که تولید مثل و آگاهیش متوقف می شود. به عنوان مثال آیا می توانیم بگوییم ویروس ها، شناخته شده هستند؟ بله تا آنجا که به محرک ها واکنش نشان می دهند؛ اما اساسا زنده هستند، زیرا تکثیر و رشد می کنند. کامپیوترها زنده نیستند، زیرا حتی اگر آنها بتوانند درک کنند، از نظر بیولوژیکی رشدی ندارند و تولید مثل نمی کنند. این شناخت نیست که زندگی را تعیین می کند: پس از آن، مرگ مانع تکثیر و تکامل می شود؛ مرگ تنها مربوط به موجودات زنده است.
پرسش دیگر: “معنای (هدف) زندگی چیست؟”. فکر می کنم که معنای زندگی، آرمانی است که برروی آن تحمیل شده، این چیزی است که از زندگی می خواهیم. تصمیم دارم آنرا برای پسرم اسکات موتو اثبات کنم، چند کلمه در رابطه با معنای زندگی می گویم معنای زندگی یعنی: کارخوب انجام بدهید و خوب باشید تا خوبی دریافت کنید. واژه مهم در این پند، “خوب ” است؛ و آن را به قدرت های شهودی که به اشتراک می گذاریم، ترجیج می دهم.
تعدادی نمونه های روشن شهودی در رابطه با انجام کارهای خوب موجود است: نجات کودک در حال گریه از زباله دانی؛ تلاش برای نجات کسی که در حال غرق شدن می باشد. اکثراً از قتل و اعمال بسیاری که متوجه می شویم ذاتا اشتباه هستند، خودداری می کنیم؛ بنابراین شهود طبیعی معنای زندگی را برایمان تعیین می کند؛ و به نظر می رسد در گونه های دیگر نیز، شوق رسیدن به هدف از بین رفته است.
با این اپلیکیشن ساده، هر زبانی رو فقط با روزانه 5 دقیقه گوش دادن، توی 80 روز مثل بلبل حرف بزن! بهترین متد روز، همزمان تقویت حافظه، آموزش تصویری با کمترین قیمت ممکن!
سفالگر هنرمندی به نام ادموند د وال، طرحی را برای انجام، جلوی خود قرار می دهد و شروع به گفتن داستان می کند. به کنده کاریها و تعمیر اجسام بی جان که در تاریخ هستند اشاره می کند، این داستان توسط یک ناظر زنده بیان می شود. هر موجود زنده داستانی در خود دارد. داستان زندگی در ژنوم، مبتنی بر DNA است. ممکن است روش های دیگر برای حفظ داستان کشف شود، اما در محیط هایی که موضوع آن فرایندهای شیمیایی رایج هستند، روش های متداولی وجود دارد که احتمالا آشکار می شوند.
ما تنها نمونه بر روی زمین هستیم که نشان می دهد زندگی رشد میکند تا به جایگاه ویژهای برسد تا جایگاههای ویژه را حفظ سازد. زندگی متضمن یک “طرح ” است، کسی که پایانی را مشخص نکرده است، تنها روش هایی را بکار میگیرد که بطور اکتسابی آموخته است. فرآیندهای بیرونی می توانند به صورت چرخهای باشند اما نه تکراری: آنها از اشتباهات گذشته درس نمی گیرند.
حتما بخوانید: شخصیت یعنی چه؟ (خیلی مختصر و کامل به همراه فیلم آموزشی)
سطوح مختلفی در زندگی وجود دارد. زندگی همچنین فرایندی است که از طریق آن انرژی و مواد تغییر مییابند؛ فرایندها متفاوت هستند زندگی پیوندی بی جان است که داستان را در بر می گیرد، در حالی که بی جانها داستان متفاوتی دارند که ما از آن سوءاستفاده می کنیم. با این حال زندگی تنها یک داستان است، بنابراین می تواند تنها از طریق اجسام عمل کند؛ بنابراین زندگی سرشتی ابزارساز دارد. این ابزار به طور بالقوه درهر چیزی موجود می باشند و کارگاه بالقوه جهان هستی است. پس چرا انسانها با خطر کردن آنرا تضعیف می کنند در حالی که قسمتی از زندگی هستند؟ زیرا سعی می کنند با یک داستان ساختگی خود را فریب دهند. با این حال انسانها، «ابزار ساخت حیوانات» نیستند آنها خود ابزار زندگی هستند.
تعریف علمی و فنی زندگی:
زندگی خود سازمان شیمیایی است که خودش تکثیرمی شود و از ویژگی های تکامل یافته عبور می کند که به صورت رمزگذاری شده در DNA موجوداست. واژه ترمودینامیک، می تواند افت موضعی و یا بی نظمی را کاهش دهد، به معنی نقص موضعی قانون سوم ترمودینامیک.
موضوع زندگی واقعا چیست؟ دو نظریه وجود دارد، زندگی نتیجه تصادفی قوانین فیزیک در جهان و بی هدف است و یا مرحلهای است که با قصد و هدف طراحی شده است. معتقدم زندگی به صورت مرحله ای است، واین پایانش نیست. وضعيت فعلی زندگی چنان ناپايدار و توسعه نيافته است که نمی توان گفت این پايانش است. معتقدم “آزمایش ” است، زیرا طبیعت تکاملی زندگی نشان می دهد که آینده زندگی ناشناخته است؛ بنابراین جهان هدفی دارد، به احتمال زیاد به نظر می رسد نتیجه طبیعی آزمایش باید کشف شود.
نتیجه چه خواهد بود؟ اگر همانطور که بسیاری از فیزیکدانان در حال حاضر بر این باورند که جهان بر اساس اطلاعاتی بوجود آمده است، پس استفاده از تمام منابع جهان در یک فرآیند تکاملی عظیم می تواند نتیجه قابل توجهی برای هوشمندی کافی جهت ایجاد جهان در اولین مرحله باشد. در نتیجهی این تفسیر، زندگی در نهایت همه منابع فیزیکی جهان را به یک هوش خودآگاهانه اختصاص خواهد داد که به نوبه خود می تواند با خالق ارتباط برقرار کند.
زندگی تجسم خودخواهی است! زندگی خودخواهانه است، زیرا به دو صورت است: تلاش برای بقاو تولید مثل. این تمایل در یک سیستم شیمیایی اتکاتالیتی اقتدارگرا موجوداست که ذهن تجسمی، زندگی را تشکیل می دهد.
هرچیزی که خودش نباشد، پس می تواند دیگری باشد؛ و مجموعه ای از دیگران محیط را تشکیل می دهند. این ارگانیسم باید به طور مخرب از دیگران برای جبران تمایل به تولید مثل استفاده کند، اما در دستیابی به این موضوع، یک مورد اضافی ایجاد می کند، اما در حال حاضر این هدفی خودخواهانه و وسیله ای برای برآورده ساختن این تمایل است؛ بنابراین، حتی با یک ارگانیسم که میل خود را برآورده می کند، رضایت مداوم جهت رسیدن به خواسته ها راسخت تر می کند. یک راه حل جزئی برای این معضل ارتباط ژنتیکی است جهت تشکیل موجودیت مستقل برای جامعه.
بدین ترتیب مکانیسم زیربنایی تکامل، تکرار تجسم امیال در یک محیط پیچیده تر و رقابتی تر اجتماعی است. در طی این تکررها، این فرآینداجباری، برخی از اشکال زندگی را در مسیری که پیش می برد حل می کند و امیال را برای بقا و تولید مثل با توسعۀ ذهن های پیچیده تر و سازگارتر، به وجود می آورد. این مورد با تکمیل تجسم شیمیایی پایه سلولی با یک عضو متخصص (هر چند هنوز هم اساس آن شیمیایی است) به دست می آید که ما آن را مغز می نامیم، می توانیم به سرعت فرایند سیگنال های الکتریکی را پردازش کنیم. ذهن های پیشرفته می توانند داده های گسترده ای را با “طراحی ” خروجی مشتق شده به منبع زیست محیطی خود، یعنی عمل، جمع آوری و پردازش کنند.
یک ارگانیسم همچنان با نیازهای اولیه برای زنده ماندن و تولید مثل هدایت می شود با این حال ممکن است پیشرفت کند. فرایند خلاق، ارگانیسم را به سوی تجربه زیبایی شناختی جهان هدایت می کند. به همین دلیل است که برای ما دنیایی که تجربه می کنیم، غنی و زیبا است.
در عصر علمی به زیست شناسان نگاه می کنیم تا “زندگی ” را برایمان تعریف کنند. این موضوعی برای مباحثشان است. معتقدم آنها به توافق می رسند، اما تعریف بیولوژیکی چیزی شبیه این است: “زندگی عبارت است از ملوکولهایی که در کنار هم با کیفیت به صورت خودنگهدارنده مرتب شدهاند “. این تعریف ممکن است به اهداف زیست شناسان کمک کند، اما از نظر من دارای 5 ایراد می باشد. اولا هر گونه تعریف زندگی توسط زیست شناسان، کمی منفعت زیستی بیرونی دارد، چرا که جامعیت آن ضروری است. ما انسان ها باید خودمان را در طبقه موجودات تک سلولی پیدا کنیم. “زندگی ” خصوصیات مشترک محدود همه ارگانیسم ها، حتی کوچکترین آنهااست. دومین ایراد، تعریف علمی زندگی که لزوما تعریفی بیرونی است. فکر می کنم لازم است زندگی رااز درون شناخت. موجوداتی که دارای ادراک و احساس نیستند معنای زندگی را درک نمی کنند. سوم، در تعریف علمی، هیچ جایگاهی برای ارزش زندگی وجود ندارد. با این حال، بسیاری می گویند که زندگی به راستی ارزش دارد – بدین معنی نیست که انسان ها به زندگی ارزش می دهند. با این حال بعضی معتقدند ارزش زندگی ذاتی است. چهارم، مسئله زندگی یک هدف کلی است. این یک ایده علمی نیست، عجیب است که از ابزارهای علمی مناسب در صورت وجود، برای شناسایی هر هدف تکاملی مورد استفاده قرار می گیرد. پنجم، برای دانشمندان، زندگی مجموعهای از شرایط و فرآیندهای بیولوژیکی است. با این حال، در همه جا و همیشه، مردم پس از مرگ بیولوژیکی، زندگی دیگری را درک کردهاند، زندگی روحانی که لزوما وابسته به فیزیک نیست.
تعریف علمی زندگی در این متن قابل قبول است، اما آنرا بی خاصیت می دانم. معتقدم که یک سلسله موجودات ادراکی و غیر ادراکی، مانندانسان و شاید خداوند وجود دارد. وقتی می پرسم زندگی چیست؟ می دانم که زندگی در بالاترین شکل است. معتقدم که زندگی در بهترین حالت، روح است: زندگی می تواند فعال، ادراکی، حسی، تفکری، هدفمند، باارزش، اجتماعی، احترام به دیگران، ارتباط و مراقبت باشد.
به بحث های علمی با موضوع، چگونه، چطور، چه وقت و کجا زندگی ایجاد شد گوش می دهم. با این حال، سوالاتی باقی می ماند که ممکن است هرگز پاسخ داده نشوند. در این خلاء، فیلسوفان و متفکران مذهبی با ارائه اهدافی به معنای زندگی پرداختند: افلاطون پیشنهاد می کند آگاهی بدست آورید، ارسطو تمرین فضیلت داشتن را پیشنهاد می کند و رواقیان، شکیبایی روانی و خودکنترلی را پیشنهاد می کنند. امروزه فیلسوفان با توجه به نظریه اگزیستانسیالیستی زندگی را پوچ می دانند، اگر چه آنها به ما می گویند باید هدفی برای زندگی پیدا کنیم تاارزشی برای خودمان در دنیایی متفاوت بسازیم؛ اما اگر زندگی فقط یک سفر از رحم به آرامگاه است، آیا چنین معنی به مسافر اجازه می دهد در پایان سفر احساس کند ارزش دارد؟
شاید فرضیهی ایوان تیرلر و جو گریفین در این مورد بتواند کمک کننده باشد (see Human Givens، 2003). آنها بیان می کنند که ما با نیازهای تکامل یافتهای که رضایت از محیط پیرامون به دنبال دارد، متولد شده ایم. این ها نیازهای جسمی و عاطفی هستند که وقتی برآورده می شوند، سلامت فرد را تضمین می کنند و توانایی خود برای دستیابی به معنای زندگی را به حداکثر می رسانند. گریفین و تیرلر ثابت کردهاند وقتی که نیازها به اندازه کافی برآورده شود، فرد از سلامت روحی و جسمی برخوردار خواهد بود، مگر اینکه در محیط آسیب دیده قرار گرفته باشد. بعضی از این نیازها توسط ملاسو در مقاله “سلسله مراتب نیازها ” عنوان شدهاند، اما گریفین و تیرلر بیشتر بر نیازهای عاطفی تمرکز می کنند:
- احساس کسب موفقیت و صلاحیت
- تحقق بخشیدن به حس خودمختاری و کنترل
- به لحاظ احساسی به افراد دیگر و بخشی از یک جامعه بزرگتر متصل شوید
- داشتن یک موقعیت درون گروه بندی اجتماعی
- برای حفظ حریم خصوصی و استراحت، برای تفکر منعکس کننده و یکپارچه سازی
- و بله – به معنی زندگی خود
رسیدن به این اهداف غیرممکن نیست، در صورتیکه ازاین نیازها به اندازه کافی رضایت داشته باشند. متاسفانه، جامعه مدرن معنای زندگی را در مادیگرایی جستجو می کند، ضرر نیازهای بیولوژیکی ما، منجر به نارضایتی و ناتوانی برای پی بردن به معنای زندگی میشود. در نتیجه افزایش چشمگیری در کاهش سلامت روانی ایجاد می شود. متاسفانه پس از آن، بسیاری از ما رضایت سفر معنی دار زندگی را تجربه نخواهیم کرد.
زندگی جریان ابدی و بدون وقفه ای از وقایع ناهموار و نامحدود است که با یک زنجیره اتفاقی به دنیای عناصر که همه درآن به حالت تعلیق درآمده است هدایت می شوند که به نوعی به تجربه کنونی موجودات ادراکی منجر شده است. زندگی حیوانات (به استثنای انسانها) نشان می دهد که زندگی یک موضوع سادهای از هستی است، با استفاده از روشی متعادل از خوردن، خوابیدن و تولید مثل. حیوانات روزشان را وقف تعادل برقرار کردن به این ضروریات می کنند و تنها کاری را که بدنشان از آنها می خواهد انجام می دهند. زندگی گیاهی هم شبیه زندگی حیوانات است. آنها به روش خودشان می خورند و می خوابند و تولید مثل می کنند؛ بنابراین زندگی وام گیرنده انرژی طبیعی هماهنگی و زیبایی است.
ما به آن رسمیت داده ایم. قدرت به سادگی غذا خوردن، خوابیدن، تولید مثل، معتقد بودن را از دست داده ایم، دلیلی برای زنده بودن، نیاز داریم. هدف و مقصدی برای رسیدن، به طوری که در بستر مرگمان (چیزی که با ترس درست کرده ایم) بتوانیم به عقب نگاه کنیم و به خودمان بگوییم که ما با زندگی چه کردهایم. زندگی هدف خود را از دست داده است، زیرا سعی کرده ایم آنرا به دست آوریم. حقیقت این است که ما مهم تر از شن و ماسه در دریا یا ابرها در آسمان نیستیم.
موضوع این نیست که چه نژاد، مذهب یا جنسیتی دارید. صبح زمانی که اولین قدم را خارج از خانه می گذارید هوای تازه را در ریه هایتان احساس کنید، نور خورشید را روی صورتتان حس کنید، چشمهایتان را ببنید و لبخند بزنید. در آن لحظه شما احساس می کنید که زندگی باید باشد. بدون تعریف، بدون درک، بدون تفکر. فقط احساس کامل سعادت. این است معنای زندگی.
حتما بخوانید: مردان از چه نوع چهره زنانه خوششان می آید؟ زنان چطور؟(جدید ترین تحقیقات)
یکی از بهترین تعریف های وبستر که آنرا می پسندم این است که “دنباله ای از تجربیات فیزیکی و ادراکی که تجربهای شخصی را تشکیل می دهد “. در واقع، زندگی یک رشته از موفقیتها، شکستها، اکتشافات، معضلات، چالشها، خستگی، غم و اندوه، ناامیدی، قدردانی، دادن و دریافت فضلیلتها، همدلی، صلح و واکنش های ما به انواع انگیزه ها – لمس، عشق، دوستی، از دست دادن … می باشد. کارکردن در میان زمان های سخت، شاید یادگیری یک یا دو چیز باشد. هر کسی داستانی دارد من وقتی از چیز جدیدی در مورد یک آشنایی یا دوست مطلع میشوم که برای اداره زندگی و بقا دارای مشکل هستند شگفت زده می شوم؛ اما آنها در مقابل من هستند. این که چگونه از دوران چالش برانگیز بیرون بیایید مهم است. چگونه درست به هدف می رسید، با آن روبرو می شوید و آنرا نگه می دارید. ”
زندگی را نمی توان برنامه ریزی کرد:
سرنوشت وجود دارد، وبه سادگی بد شانسی وجود دارد. شکست می تواند ناامیدی را به ارمغان بیاورد، یا می توانید سعی کنید طرح جدیدی ایجاد کنید. یک فرد می تواند وقت زیادی را صرف ناراحتی در مورد آنچه که ندارند، یا برنامه هایی که انجام نداده است کند؛ اما چه کسی دوست دارد وقت زیادی را صرف تأسف کند؟
زندگی شگفت انگیز است، لحظات کوچک برای تسلی گرفتن. موضوعی است سنجیدن زمانهای خوب و بد – چالش اینجاست که در هر دو تعادل برقرار کنید و به عقب برگردید وببینید پایان یک زندگی را که آیاارزش تلاش داشت. من کاملا شبیه پولیانا نیستم – به شما اطمینان می دهم که اینگونه نیستم – فقط تلاش برای مقدار کمی آرامش لذتبخشتر است. اگر بتوانم آن را مدیریت کنم، خوب است
“زندگی، راه رفتن سایه، یک بازیکن ضعیف است
شمع ها و رنگها ساعتها بالای صحنه
و بعد بیشتر شنیده می شود این یک داستان است
که آدم ساده ای آنرا می گوید، با صدا و هیجان
هیچ چیز معنی ندارد. “
خلاصه ای از مکبث شکسپیر ایده های جالب در مورد ماهیت زندگی است. در خط اول دو مفهوم از تفکر بودایی، Anicca، بی نظمی و Anatta، غیر خود را بیان می کند: ” راه رفتن سایه ” به عنوان امری خیالی و غیرقابل پیش بینی تصور شده است؛ یک “بازیکن ضعیف ” نه خلق می شود نه به سمت نقشش هدایت می شودو دلیل وجود شخصیت بازیکن، نویسنده است. کل بیانیه مکبث، به ویژه آخرین جمله، سومین نشانه بودیسم دوخواه و نارضایتی را بیان میکند.
حتما بخوانید: موثرترین روش برای رسیدن به مثبت اندیشی و حذف افکار منفی در زندگی
استعاره در خط دوم مرزها یا محدودیت ها را نشان می دهد. تحقیقات علمی در مورد ماهیت زندگی اغلب بر محدودیت های مادی، انرژی و دنیوی که در آن زندگی می تواند وجود داشته باشد تمرکز می کند. محدوده دنیوی زندگی با مرگ شناخته می شود. در روح این تفسیر، ایده هستی “بیشتر شنیده نمی شود ” می تواند به این معنی باشد که زندگی به طور مداوم در حال تکامل شکل های جدید است، در حالی که چیزهای قدیمی تر را دور می اندازد.
مکبث اشاره می کند به حکمت سنت های رمز و رازدار، پیش بینی آشکار علوم ژنتیکی را بیان می کند که زندگی یک “داستان ” است. در حال حاضر، اشاره به ماهیت زندگی مبتنی بر زبان یا علامت دارد. خوانندگان ممکن است این را مرتبط با DNA و RNA در نظر بگیرند و همچنین در انجیل یوحنا آمده: “در ابتدا کلمه بود و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود.” (مفهوم عبارت گفته شده فراتراز دامنه این تحقیق است.)
در پنج خط مختصر و شاعرانه، شکسپیر زندگی را به عنوان یک قانون غیرقابل پیش بینی، غیر خودگردان، رضایت بخش، محدود، متغیر و در نهایت ناچیز می داند
زندگی فهم وابستگی است؛ اما این پایان نیست؛ این صرفا وسیله ای برای ایجاد معنا است. بنابراين، زندگی از طریق ایجاد ارزشها و معنا، به فرایندی ثابت تبدیل شدن است. زندگی به معنای تعامل دائمی است، همیشه در حال حرکت به آینده و خلق اکنون است. زندگی نیز پذیرش است: پذیرش محدودیت؛ پذیرش مسئولیت های خود؛ پذيرش وجود و انتخابهاي ديگر انسانها. زندگی نه ثابت و نه مطلق است، مبهم است؛ امکانات موجود است. آگاهی بشریت است؛ درک جهان است. غم است؛ مرگ است، رنج و نابودی است. همچنین شادی و خلاقیت است. زندگی در حال پیدا کردن یک علت برای زنده ماندن است، نه دلیلی برای مردن.
جوان و پیر همه چیز در این میان هست. به طور کلی، زندگی زیبا است – زودگذر است. اجساد و اسکلتها اندوهگین هستند، شهوت زندگی می درخشد. زندگی انسان عشق و نفرت است، وقتی به این مفهوم است که با دیگران هستیم. زندگی با ترس و نفرت زندگی واقعی نیست. برای برخی زندگی خداست پس همه ما فرزندان او خواهیم بود. با این وجود ما ریشه های زمین هستیم.
حتما بخوانید: آموزش 27 نکته بسیار مهم آداب معاشرت در زندگی اجتماعی +دانلود بهترین کتاب
اگر قدیمیها بتوانند فلسفه را در میدان فروش بکارگیرند، شاید من هم بتوانم؛ بنابراین، برخی از تکنیک های مدرن را برای موضوع سوال زندگی چیست بکار می گیرم. محتوای سوال را تشریح نمی کنم. در اینجا نمونه ای از پاسخ ها آمده است. زندگی: آگاهی از هستی خود و دیگران، موجودیت با روح؛ تجربه؛ آنچه شما می سازید؛ شانستان برای موفقیت؛ خانواده؛ زندگی تا زمانی که می توانید؛ نه با وجود مرگ؛ بیشترازجمع تمام بخشها، سازماندهی پیچیده شیمیایی چیزها؛ موضوعاتی متفاوت با مردمی متفاوت؛ یک سفر؛ نمیدانم؛ نقل قولی از یک آهنگ: “عزیزم به من آسیب نزن “؛ زندگی بعد از مرگ شروع می شود من به کافه مورد علاقه خودم همیشه یک چیز می خواهم. آنها گفتند: “سرانجام فرماندهی انسان پایان می پذیرد، خدا را تحسین کرده و از او برای همیشه لذت می برد.” یک فرد مبتلا به بیماری فرساینده گفت: “زندگی میکنید وسپس می میرید “. یکی دیگر از بیماران با بیماری مشابه در روزنامه محلی خود مصاحبه کرد و گفت: “همکاران من گفتند:” رسالت زندگی من کمک به دیگر رنجدیدگان است. با این حال خوشحال هستم. “این سوال را در کلوپ هنریم مطرح کردم
متعجب شدم که تا کنون هیچ تعریفی از زندگی خودم نداشتم (ایده ای برای پرسش) اتفاق آرائ وجود ندارد (فقط یک پاسخ تکرار شده بود)، این زندگی است.
من گاهی اوقات هنگام پیاده روی زندگیم را مورد سنجش قرار می دهم. یک نقطه تاریک است که خیره شدن به ستاره ها را ساده تر می کند و آسمان برای شروع جای خوبی است، از زمانی که زندگی را شناختیم شروع شده است.
(اتم های سنگین مانند کربن که بدن ما را تشکیل می دهند در ابتدا از مرگ ستاره های غول پیکر تشکیل شده است). این باعث می شود دو چیز را در مورد زندگی ام احساس کنم: نقطهای است زیرا کیهان بیکران است؛ نقطه مهم در کیهان است، زیرا می توانم به آن توجه کنم.
زندگی شکل دیگر موجودات باشیم و دیگر موجودات شکل ما مثل بازتاب نورو بازتاب امواج مغناطیسی و.. هرچقدر دامنه حرکات و جریاناتت در زندگی بیشتر باشد بازتاب آن در زندگی بیشتر است
زندگی مثل بازتاب لحظه ها مانند آفتاب پرستی که دائم از بازتاب رنگ ها …رنگ عوض میکند
زندگی یعنی مبارزه کردن با تمام مشکلات زندگی اما شکست نخوردن در آن
زندگی یعنی بزرگ شدن
زندگی یعنی محبت ورزیدن به افراد اطراف مان
زندگی یعنی گور بابای گذشته و بیخیال آینده زندگی کردن 🙃😉
تعریف سطحی از زندگی کردی
زنده گی یعنی نجات خود از مرگ ،خوشگذرانی کوتاه مدت،ارزش دادن به پول،زیر پا کردن ارزش وعطف انسانی است
سلام
بستگی داره تعریفمون از مرگ چی باشه؟!
مرگ = پایان انسان یا مرگ=انتقال از بدن و عالم ماده به روح و عالم دیگر( زندگی ابدی)
بیاید فارغ از دین و مذهب به مرگ نگاه کنیم؛ طبق نظریه پاسکال اگر یک درصد احتمال بدیم که با مرگ فقط از بدن مادی جدا میشیم و در عالم دیگر توسط روح به زندگی ادامه می دیم پس نباید این زندگی مادی رو فقط به ثروت و مادیات بگدرونیم و ارزشهای انسانیو در نظر نگیریم ، چون این جهان مادی عالمی است برای ارتقا و رشد روح که برای ورود به جهان دیگر آماده باشه. هرچه در اینجا روح و ارزشهای انسانی رو آبیاری کنیم در جهان دیگر شادابتر و بهتر زندگانی خواهیم کرد.
زندگی یه امتحانه جاده زندگی ما را با پستی و بلندی های خودش امتحان می کنه که در ان دنیا لیاقت چی را داریم
زندګی چه است؟
زندګی یکی از دلیل های است که در آن میتوانیم احکام الله را پیروی کنیم، اګر زنده نباشیم هیچ حکمِ صورت نمی ګیرد.
زندگی یعنی میزان عشق ما به خالق
همان چیزی که خالق ما برای ما و خودش می خواست. خدایی که به هیچ چیز احتیاج نداره
و عشق هم چیزی هست که مثل عظمت خدا هیچ حدی نداره. پس آفرید موجودی را تا ظرفیت عشق به خودش را بیازماید و میزان نزدیکی بنده به خودش با پر شدن این ظرفیت.
آفرید و آگاهی داد و نشانه داد و کتاب داد و آموزش داد و شیطان را هم برای مبارزه داد و گفت اگر عاشقم باشی( همان چیزی که میخواستم و آفریدم برای آن) با ظرف پر می آیی و اگر نه دست خالی……..
قلب و جسم و روحتون رو پر از عشق خدا کنید.
همه ی عالم هستی مال خداست و همه میدانیم
همه چیز بودن ما برای اوست
چرازنده ایم وقتی فقط حسرت میخوریم وتحقیرمیشیم این چه زندگیع نظرهات شون خیلی بدردنخوره
شما زندگی را چه میبینید
زندگی یک فرصت است به کمال رسیدن وباید هر روز خودرا بهتر از دیروز بنمایم ما قرار نیست با دیگران خودرا مقایسه کنیم و با حرف دیگران زنده گی کنیم
ببخشید
چرا مثل بچه های دو ساله اینقدر زندگی رو بی ارزش و پیش پا افتاده میگیرد
زندگی رو یه نفرین وحشتناک میبینم
که ناخواسته درگیرش شدیم
برای فرار از زندگی چاره ای نیست جز مرگ
همیشه مرگ بر زندگی پیروز میشه
پس مرگ بر زندگی
دید تو اشتباه است برادر احمقم دیدت را درست کن تا هم دنیا و هم آخرتت درست شود
به قول یک دانشمند بزرگ که میگه ، به ساده ترین صورت ، زندگی یعنی زندگی ! ، باید ازش لذت برد حتی در سختی
زندگی عشق است و دیگر ادامه ان برای همیشه
جانم استی زندگی عشق است وبس زندگی یک تجروبه است زندگی یک صفر است
زندگی یعنی هیچ
زندگی
امید به اینده است دیدگاه درست
برای زیستن درست اگر بیهوده گرایی
فکر کنیم دیدگاه منفی یاس اوراست
بیایید درست باندیشیم
زندگی یعنی یافت خود و یافت آفریده هایی اطراف خود
آیا آفریدگار برای چه شمارا آفریده آیا زندگی جز عبادت و شکر و خواست از پروردگار چیز دیگری هست
پس سعی کنید خود را بیابید
پدیده مرگ در مقابل زندگی قرار ندارد و دشمن زندگی نمی باشد بلکه نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز پدیده تولد می باشد. تولد و مرگ یک نوسانگر جاودانه می باشد که قطبین آن هرگز از هم جدا نمی شوند. زندگی از دو فاز برخوردار می باشد، یکی فاز بیداری که از لحظه بسته شدن نطفه آغاز میگردد و در لحظه مرگ پایان می پذیر و دیگری فاز خواب می باشد که از لحظه مرگ آغاز می گردد و تا لحظه تولد دوباره در همین عالم واقعی و عینی و شهودی پس از ظهور مجدد در یک مرتبه با یک درجه تکاملی برتر ، ادامه می یابد. نوسانات یا چرخه تولد و مرگ در چارچوب زنجیره علت و معلول مادی یعنی در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت می پذیرد و نه از طریقی دیگر . شرح و توضیح و تبیین و توجیه چرخه تولد و مرگ از طریق چرخه حلول روان یا تناسخ باطل می باشد، اما خود این پدیده طبیعی باطل نمی باشد بلکه حقیقت دارد و آنهم حقیقت علمی و نه دینی و فلسفی و عرفانی. انسان تنها دارای یک زندگی دنیوی نمی باشد بلکه زندگی های فراوان دنیوی با مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعیِ نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. در معاد همان نظام احسن آفرینش مبداء پس از وقوع آخرین مه بانگ دوباره از نو آفریده می شود و لذا هیچ موجودی از قبر برانگیخته نخواهد گردید.
سلام این متن از یک کتاب است ؟
زندگی به مانند آب زیستن است آنگاه رها ،آرام و زلال میشوی آب را زندگی کنید دوستان …🌱🙏🏻💧
وقتی زندگی نکردم و اداي زندگی کردن رو در آوردم نمیتونم بگم زندگی واقعی یعنی چی
اگر بخواهیم در زندگی
بقیرو ببخشیم
دخندیم
از زندگی لذت ببریم
به بقیه کمک کنیم
اونوقت میشیم یک برده ی خوب
که داریم برای حکومت )افرادی که برای ما این هارو مشخص میکنند)میشیم
ممنون از معلومات خوب تان
زندگی مهم نیست وقتی که هیچی مهم نیست بعضیا میگن بعد این زندگی دوباره زنده میشیم خب اگه قرار بوده بعد این دنیا دنیای دیگه ای باشه چرا همون اول اونجا نبودیم پس این مسخره اس…بعد مرگ هیچ موجودی زنده نمیشه درباره روح! اصلا روحی وجود ندارد ما همینیم که میبینیم و هستیم…اگرم وجود داشته باشه ما قدرت کنترلش رو نداریم…پس مال ما نیست…
زندگی چیه؟یک چیز بیخود و بی ارزش وقتی قراره بمیری چرا اصلا باید زنده باشی اینم بگم بعضیا میگن بخندین مگه دیوونه ایم الکی بخندیم؟دلیلی نداره بخندیم…بعضیا میگن چرا زندگی رو بی ارزش میدونی؟چون بی ارزشه!دلیل قانع کننده ای بود؟اگه نبود یکم فکر کن صد سال دیگه نه تو هستی نه من پس بی ارزشه!بعضیا میگن زندگی یعنی عشق…وقتی عشق خودش مسخره اس چرا زندگیو قاطیش میکنین؟بعضیا میگن زندگی یعنی پول بنظرم تا حدودی از همه جوابا بهتره چون اگه پول داشته باشی همه چی داری ولی خب بازم وقتی تهش قراره بمیری زندگی معنایی نداره…ی چیز بی معنی و مزخرف…فکر نکنید ی آدم افسرده ام…نه معنی زندگی همینه زندگی معنیی نمیده…پس دنبال معنی نباشید چون معنی نداره
زندگی یعنی کشف و یاد گیری
زندگی یعنی رسیدن به رویا ها
زندگی یعنی ملاقات با افراد جدید
زندگی یعنی کاشتن بذر عشق در هر جای ممکن.
زندگی یعنی حقیقت
یعنی وجودت با جهان هستی ترکیب شود و حقیقت تازه ای خلق شود
یعنی آنچه که هست حقیقت محض هست و آنچه که پیش می آید هم حقیقت محض هست
یعنی همه ی وجودت از درون و بیرون تسلیم و در خدمت حقیقت شود
اگر درون خودت رو تربیت کردی که در مقابل حقیقت تسلیم باشد این فلسفه زندگی برایت معنا دارد و گرنه هیچ فلسفه ای برای زندگی پیدا نخواهی کرد
منبع اینایی که گفتی از کجاست؟ کدوم کتاب یا مقاله؟
روی کلمات داخل مطلب که بصورت لینک هستند کلیک کنید مثلا پاراگراف اول کلمه زندگی
ببینید مسئله خیلی ساده است: دو حالت وجود دارد یکی اینکه زندگی و حیات منحصر به زندگی در این دنیا است یا اینکه زندگی یک سیر ابدی است که زندگی در این دنیا یکی از بخشهای تکاملی آن است.
اگر فرض اول را بپذیریم که منطبق بر دیدگاه ماتریالیستی است هیچ هدف منطقی برای تلاش در این نوع زندگی متصور نیست چون هر هدف مادی که تأمین شود ناپایدار است و با مرگ از بین می رود. کدام عاقلی حاضر است در جاده ای بدود که آخرش یک دره نابودی قطعی وجود دارد؟ اما در حالت دوم اتفاقا انگیزه برای زندگی در حد نهایت است. تلاش برای تکامل و رسیدن به حقیقت. کسب آگاهی، تلاش برای کسب فضیلت، حتی لذت بردن از زندگی که با شکرگذاری همراه است همگی در این دیدگاه ارزشمند هستند.
برداشت و تجربه ای که من از زندگی دارم قطعا فرض دوم صحیح است. چند دلیل هم می آورم:
دلیل اول اینکه اگر فرض کنیم مرگ پایان انسان است ناخودآگاه به سمت تعارضات درونی و افسردگی سوق داده می شویم و این تعارض ذهنی عمدتا به دلیل آن است که ما در ناخودآگاه به وجود خداوند و روح معتقدیم. تعارض همین است که ناخودآگاه ما وارث خداپرستی و حقیقت جویی است و در خودآگاه می خواهیم آن را منکر شویم.
دلیل دیگری که برای من همیشه قانع کننده و آرامشبخش بوده آن است که مسائل فرامادی زیادی وجود دارد که دلیل بر وجود حقایقی فراتر از فیزیک (نه متناقض آن) است. چند مثال:
می توانید با جستجو در اینترنت کلیپی را ببینید که هوشنگ ابتهاج چگونه هنگام حیات از پییش بینی سه امر مهم در زندگیش از زبان یک فرد روحانی سخن گفته که از قضا همگی درست بوده اند. بویژه مرگ او در 94 سالگی که بعدا اتفاق افتاد. حتما این کلیپ را که ابتهاج با زبان خودش تعریف می کند را ببینید و کمی تفکر کنید.
اصلا بدون باور به متافیزیک و امور روحانی چگونه این مسئله را می توان توجیه کرد؟ مگر اینکه انصاف و منطق را کنار بگذاریم و سفسطه ببافیم.
البته من شخصا موارد متعدد دیگری از این مسائل را به چشم دیده یا از افراد موثق شنیده ام که از جمله آن شفای مریض با توسل به ائمه، پیش گویی اموات در خواب نزدیکان و امثال آن است که چون بعضی دوستان در قبال آن موضع گیری می کنند واگذار می کنم به تحقیقات خودتان. اما کافی است کمی به روحتان توجه کنید تا ببینید چشم دلتان چه چیزها که ببیند.
دوستان عزیز زندگی حقیقت دارد و یک سیر تکاملی است. مرگ ادامه حیات در دنیایی بالاتر و به مراتب بزرگتر است. اما دریغ که کسانی که روح خود را آلوده می کنند امکان دستیابی به این حقایق را ندارند. در نتیجه زندگی را منکر می شوند و بعد با نادیده گرفتن گرمای خورشید و لطف بیکران خداوند، برای یافتن دلیلی برای زندگی ذره بین به دست در انبار کاه دنبال سوزن می گردند.
آرامشی که از انسان سلب شده نتیجه همین نگاههای سطحی است. البته بحث مفصلی است که چطور برخی از روحانیون و مذهبی ها با افزودن خرافات و عملکرد نادرست ذهنیتها را به سمت مادی گرایی سوق دادند. تا کی بشود که انسان از افراط و تفریط جدا شود و در عین حال که قوانین فیزیک را می پذیرد باور کند که همه چیز محدود به فیزیک نیست.
به نظر بنده انسان یک بند از زنجیر تکامل است نه بیشتر، زیرا تمامی اهداف ما هم کاملا شبیه دیگر حیوانات است، ما میخواهیم زنده باشیم،آنها هم میخواهند ، ما میخوریم ، آنها هم میخورند، میخوابیم، میخوابند،
تولید مثل میکنیم ،جمع آوری برای آینده میکنیم ، مورچه ها هم جمع میکنند، ترس از مرگ، ترس از دست دادن جایگاه را داریم، شیر نرهم بیم آن را دارد
ووووووووو، همه و همه در یک راستا هستیم، تنها تفاوتی که ما برای خود قایل هستیم هوش ماست ، فقط و فقط هوش ماست، ما در یک تغییر و یا جهشی در ژنتیک دچار شده ایم که ذهن ما را پرسشگر کرده است و میخواهیم برای همه چیز دلیل و برهان بتراشیم ، که بسیاری زودتر به این موضوع آگاه شدند و از آن برای خود استفاده بردند ، و نسل انسان را رو به اهداف خود هدایت کردند.
هیچ جوابی برای بعد از مرگ وجود نداشت آنها پاسخی معنوی برایش ساختند، گناه و ثواب را طبقه بندی کردند،
آخرت و بهشت و جهنم را معرفی کردند
و چون انسان همچون دیگر حیوانات تمام تلاشش را برای رسیدن به آسایشی مطلق به کار میگیرد آنها پاسخی به نام بهشت ابدی برایش ساختند، خلاصه در طول زمان برای هر سوالی یک پاسخ را ساختند که تنها منافع آنها را تامین مینمود.و وقتی در مقابل اندیشه ای نو قرار میگرفتند در صدد نابودی اش بر می آمدند . من معتقدم همه چیز مثل دیگر حیوانات همراه با ما متولد میشود با این تفاوت که ما به آنها می اندیشیم،
یک بچه ی یک روزه برای زنده ماندن تلاش میکند چون در درون او همچون یک جوجه عقاب این هدف متولد شده است، مطمعنا اگر یک شیر دارای هوش ما بود او هم کارهای ما را انجام میداد. این هوش و ذهن پرسشگر ماست که میخواهد به جواب برسد ،
ما خود را خیلی بزرگ کرده ایم تا آنجا که بیگ بنگ را از آن خود میدانیم و یک خالق را در ذهنمان پرورانده ایم که تمام کارهایش معطوف به ما است،
علم امروزه ثابت کرده است که این نظم ها در حال از هم پاشیدن است و کهکشانها تبدیل به ماده ی سیاه میشوند.یعنی پایان را نیستی و نابودی است . و هیچ جانداری در امان نیست و همه ی نسلها در یک چشم به هم زدن پودر میشوند، و ما که خود را بزرگتر از هر چیزی میدانیم نمیتوانیم کوچکترین مانعی درمقابل این نابودی ایجاد کنیم
ما یک انرژی هستیم که همچون تمام انرژیها پایان میپذیریم، هیچ کس در آن طرف منتظر ما نیست، فقط چون همه ی ما مایل به ادامه هستیم پس در این راه برای همدیگر مانع ایجاد نکنیم و هر آنچه را برای خود میخواهیم برای دیگری هم بخواهیم، کسانی که میگویند آخرت ما با دیگر حیوانات فرق دارد در اشتباهند ، که میگویند بعد از نابودی دوباره هستیم ما انسانها هر چیزی که ترسهایمان را فروکش کند به راحتی میپذیریم . ترس از مرگ موجب شده است که ما به راحتی آن طرف را بپذیریم، هستی عمر معینی دارد به نظر شما عمر تکرار ما یعنی تولید مثل، چقدر است؟ آیا تا پایان جهان ما هستیم؟ ما میخواهیم نسلمان حفظ شود و به آینده پرش کنیم تاذبعد از مرگ ژنهای ما تکسیر یابد همانگونه که دیگر حیوانات میخواهند ، ما همه چیز را برای خود میخواهیم و میگوییم که خالق آنها را به ما ارزانی بخشیده است ، تا ما به زندگی ادامه دهیم ، پس چرا شیر را آفرید؟ تا او هم گوشت بخورد مگر گوشت متعلق به ما نیست؟ الان دانشمندان گوشت مصنوعی را ساخته اند ، و هیچ احتیاجی به کشتن حیوانات در آینده نیست، امروزه انسان به طور تقریبی فهمیده است که پایان هر چیزی در کجاست ولی تنها میل به زنده ماندن است که ما را تشویق به جلو رفتن میکند
و یا امید به تشخیص اشتباه در محاسبات دانشمندان می باشد .
من معتقدم که انسان هیچ جوابی را برای تفاوت ما با حیوانات نیافته است جز اینکه از روی سوالات پرش کرده است
سلام. اینکه انسان با حیوان تفاوت دارد یک امر بدیهی و شفاف و مشخص است. آیا در نظام طبیعت، جامدات از اتم ها ساخته نشده اند؟ و از جامدات، موجودات ابتدایی؟ آیا گیاهان با سنگ و سایر جامدات تفاوت ندارند؟ آیا حیوانات با گیاهان و جامدات تفاوت اساسی ندارند؟ اگر دقت بفرمایید حیوانات به نسبت گیاهان برتری هایی دارند که مخصوص آنهاست و همچنین انسان ها تفاوت هایی با سایر حیوانات دارند که ویژه حود انسان هاست. آیا همین تفاوت ها و ویژگی ها (اگر به ایجاد و تولید روح و نفس قابل جدا شدن از جسم بشود) تعجب می کنید؟ دین و مذهب، علم را قبول دارد و نباید تصور کنیم با جدا کردن نظریات دین ، به علم کمک کرده ایم . بلکه علم و دین در کنار یکدیگر موجب رشد انسان می شوند . دین نیز از همین دنیا و برای همین دنیاست . فقط تذکر به آن دنیا هم دارد زیرا علم برای درک آن دنیا و حیات ماوراء طبیعی خیلی جرات ندارد و این ایمان دینی است که به انسان عالم و دانشمند، جرات رسیدن به مرزهای بالاتر و عمیق تر علم و حقیقت را می دهد.