9 باور غلط راجب نقاشی که شما را از پیشرفت و یادگیری باز می دارند
از نظر بسیاری نقاشی کردن مهارتی سرگرم کننده و جالب است. نقاشی باعث میشود بتوانیم ایده هایمان را روی کاغذ بیاوریم و آنها را به صورت اشکال و رنگ به دیگران نشان دهیم؛ آنهم با ابزاری بسیار ساده. تعجبآور نیست که بسیاری از مردم آرزوی نقاشی کشیدن دارند و دوست دارند این مهارت را بیاموزند؛ اما متاسفانه دستیابی به اینگونه مهارتها گاهی غیرممکن است. چرا این مهارت سختتر از شطرنح بازی کردن یا آشپزی کردن است؟
در این مقاله ما در نظر داریم به شما نشان دهیم گرچه نقاشی کشیدن کار سختی است؛ اما گاهی شما در ذهنتان این کار را سختتر از آنچه که هست تصور میکنید و این اشتباه است. این موانع ذهنی باعث میشوند نتوانید این مهارت را بیاموزید و دلسرد شوید. اگر این موانع را بشناسید میتوانید آنها را از میان ببرید و در نهایت بتوانید این مهارت را راحتتر بیاموزید. اشتباهات زیر رایج ترین ها هستند:
1- نقاشی کردن یک مهارت ساده است (یا به عبارتی یک مهارت صفر و صدی است)
«من نمیتوانم نقاشی بکشم»، این جمله ایست که بسیاری از مردم آن را به زبان میآورند. معمولا منظور افراد از بیان این جمله این است که «من نمیتوانم چیزهایی در ذهنم هستند را مانند واقعیت بکشم». اما به جای اینکه بفهمند چه چیزی باعث میشود نتوانند این تصاویر ذهنی را مثل واقعیت بکشند، کاملا دست از نقاشی کشیدن برمیدارند. دوراه بیشتر وجود ندارد: یا میتوانید نقاشی کنید یا نمیتوانید؛ ولی آیا راه دیگری نیست؟
توی این پک های فوق العاده، انواع نقاشی رو با بهترین اساتید ایرانی و خارجی یاد می گیری، طوری که توی هیچ کلاس دیگه ای یاد نخواهی گرفت! با هنرت حسابی بدرخش!
این اعتقاد از کجا نشأت میگیرد؟ زمانی که بچه بودید نقاشیهای زیادی میکشیدید و هیچوقت در نقاشی کشیدن تردید نمیکردید. حداقل تا زمانی که متوجه شوید که بعضی از همسن و سالهایتان بیشتر از شما موقع نقاشی کشیدن مورد تمجید و تعریف قرار میگیرند (و شما نه)، این کار را انجام میدادید. آن زمان بود که متوجه شدید ارزش نقاشی به این است که تصویر شما شبیه به مشابه واقعی آن باشد. اما خب، نقاشیهای شما خیلی شبیه نبودند و مهم نبود که چقدر برای این کار وقت صرف کنید و تلاش کنید، در نهایت به این نتیجه میرسیدید که من نمیتوانم نقاشی کنم و کم کم این کار را کنار گذاشتید.
این نتیجه گیری باعث شد که ارزش نقاشی در نظر شما محدود به تعریفی شود که از نقاشی دارید (دقیقا شبیه به واقعیت)- درست مثل زمانی که وقتی میگویید “من نمیتوانم آشپزی کنم” منظورتان این است که آشپزی من خوب نیست که با این حرف که “من نمیتوانم شنا کنم” یا “من نمیتوانم شطرنج بازی کنم”، فرق دارد.
تا رسیدن به مرحله استادی در هر مهارتی، راهی طولانی وجود دارد؛ پس اول از همه باید بدانید که بین من نمیتوانم (صفر) تا من یه کمی میتوانم (1) فرق هست. بعد هم تا سطوح بالاتر آن مهارت باید بدانیدکه در هر درجه در حال پیشرفت هستید و برای رسیدن به هر مرحله باید مرحله قبل را بگذرانید. اگر در نظر بگیریم که مثلا شماره 10، پله نهایی و رسیدن به کمال و استادی هر مهارتی است، نباید توقع داشته باشیم که یک شبه به پله دهم برسید. اگر وارد این مراحل شوید متوجه میشوید که حرکت در پله های بالاتر کمی آهسته تر میشود (شاید به خاطر دشواری و پیچیدگی بیشتر کار).
به طور شگفت انگیزی، بیشتر مردم تنها دنبال مهارتی هستند که دارای دو سطح (یا دو پله) باشد: صفر (من نمیتوانم) و 10 (من کاملا میتوانم). اگر نقاشی کشیدن کسی را دوست دارید، آنها میتوانند نقاشی کنند و اگر شما نقاشی آنها را دوست نداشته باشید یعنی آنها نمیتوانند نقاشی کنند، به همین سادگی! و این اعتقاد ساده میتواند رویای شما را درباره نقاشی کشیدن کاملا از میان ببرد. چطور ممکن است شما بتوانید فاصله زیاد بین مرحله صفر و 10 را یک شبه طی کنید؟
با این اپلیکیشن ساده، هر زبانی رو فقط با روزانه 5 دقیقه گوش دادن، توی 80 روز مثل بلبل حرف بزن! بهترین متد روز، همزمان تقویت حافظه، آموزش تصویری با کمترین قیمت ممکن!
واقعیت این است که دقیقا مثل آشپزی، مراحل پختگی، تکامل و رسیدن به مرحله استادی (سرآشپزی) وجود دارد که به تدریج باید طی شوند. مرحله صفر برای کسی در نظر گرفته میشود که حتی نمیتواند مداد را دستش بگیرد و با آن خطوط اولیه نقاشی را بکشد. شما میتوانید؟ اگر میتوانید پس در مرحله صفر نیستید و حداقل در مرحله 1 قرار دارید. به خاطر داشته باشید که این لیست چندپلهای را من خودم بتنهایی درست کرده ام (در ادامه آمده است) و بر مبنای هیچ پایه علمی طراحی نشده است. برای شما بسته به اینکه به چه چیزی میخواهید دست یابید (در نقاشی) و دقیقا منظور شما از کسب مهارت نقاشی چیست، ممکن است این لیست، متفاوت باشد.
- میتوانید مداد را دستتان گرفته و با آن خطوط اولیه را طراحی کنید.
- میتوانید خطوط و اشکال ساده هندسی را بکشید اما نمیتوانید آنها به درستی کنترل کنید- آنها به جهت نامناسب تغییر جهت میدهند یا انحنای خوبی ندارند. همچنین میتوانید خطوط را از تصویر دیگر، کپی کنید.
- میتوانید خطوط ساده هندسی را براحتی بکشید.
- میتوانید آنچه را که میبینید دقیقا کپی کنید، هم از نظر خطوط اصلی نقاشی و هم سایه روشن آن.
- میتوانید رفرنسها و مرجع های بصری را در ذهن خود تصور کنید و بدون اینکه به تصویر اصلی نگاه کنید آنرا را نقاشی کنید (تنها با تصویری که در ذهنتان دارید).
- میتوانید دنیای واقعی و پیرامونتان را تجزیه و تحلیل کنید و چیزهای جدیدی ابداع کنید (چیزهای جدید اما واقعی؛ مثلا یک ژست خاص از انسان که تا به حال در جایی ندیده اید).
- نه تنها از خطوط برای نقاشی کشیدن استفاده میکنید بلکه از تکنیکهای دیگر هم استفاده میکنید میتوانید مثل واقعیت، سایه زنی نقاشی را انجام دهید و در تصویر، عمق و بافت را بدون استفاده از مرجع ایجاد کنید.
- میتوانید چیزهایی را نقاشی کنید که بنظر واقعی نمیرسند اما از منظر دیگران، درست طراحی شده اند.
- نقاشیهایی را که از تخلیتان برای ترسیم آنها استفاده کرده اید (نه با نگاه کردن به تصویر واقعی همان شیء) دقیقا شبیه به تصویر هستند و حتی ظاهر بسیار بهتری نسبت به واقعیت آن شیء دارند. میتوانید با استفاده از تصورات و مدادتان، ابعاد و دنیای جدیدی را خلق کنید و این کار را در مدت زمان کوتاهی انجام دهید.
- میتوانید هرچیزی را نقاشی کنید و حتی چیزهای غیر واقعی را جوری نقاشی کنید واقعیتر از مشابه واقعی آنها بنظر آیند. دیگر چیزی برای یادگرفتن درباره نقاشی وجود ندارد.
همانطور که قبلا هم گفتم، فاصله بین مراحل به صورت نمایی رشد میکند و افزایش مییابد؛ بدین معنی که رسیدن به مراحل بالاتر، زمانی بس طولانیتر از مراحل پایینتر را برای طی شدن نیاز دارد. همچنین این جمله بدین معنی است که شروع کردن راحتتر از طی کردن مراحل بالاتر است به همین دلیل همیشه کسانی که در مراحل پایینتر هستند تعدادشان بالاست (مراحل 1 و 2) اما با بالارفتن مراحل، از تعدادشان کاسته میشود. مسلما تعداد بسیار کمی از نقاشها به مرحله 8 و 9 میرسند و شاید هیچ نقاشی به مرحله 10 نرسد (درجه استادی کامل). بااین وجود، خیلی از نقاشها ممکن است ناامیدانه تا آخر عمرشان به دنبال رسیدن به مرحله 10 باشند.
A. (نمودار افقی نشاندهنده زمان) و B (نمودار عمودی نشان دهنده مراحل تکامل است)
پس چرا ما تمام این مراحله را در دو مرحله خلاصه میکنیم (صفر و صدی)؟ چون گفتن اینکه این نقاشی را دوست دارم یا ندارم راحت است. وقتی که مبتدی هستید، این تمام چیزی است که شما میبینید. مدتی طول میکشد تا یک نقاش، آنقدر مهارت کسب کند که متوجه تفاوتهای میان سبکها و اشتباهات موجود در تصاویر ظاهرا زیبا شود. به عنوان یک مبتدی، نمیتوانید متوجه یک اشتباه شوید چون اصلا نمیدانید که اشتباهات نقاشی چه چیزهاییست؛ بنابراین تنها چیزی که وقتی در مقابل یک نقاشی میایستید میگویید این است که «آرزوی من این است که چیزی شبیه به این نقاشی کنم» (یعنی مرحله 10) و یا اینکه بگویید «یعنی میتوانم چیزی مثل این را نقاشی کنم؟» (یعنی مرحله صفر).
و تمامی این تصورات منجر به باور غلط دیگری راجع به نقاشی میشود.
2- فقط در صورتی میتوانید نقاشی کنید که به صورت مادرزادی، یک نقاش به دنیا آمده باشید و این استعداد را همراه داشته باشید.
من موضوع استعداد خدادادی را در بسیاری از مقالاتم مطرح کردم، چون این مخربترین و خطرناکترین باوریست که میتواند در بین مبتدیان وجود داشته باشد. این تصور باعث میشود که شما کاملا ناامید شوید و حتی این کار را شروع هم نکنید. این باور باعث میشود تصور کنید اگر زحمت زیادی بابت نقاشی کردن بکشید و مورد تمجید دیگران قرار نگیرید پس در نقاشی هیچ استعدادی ندارید و هیچ وقت نمیتوانید در این کار موفق شوید پس دست از تلاش کردن برمیدارید.
این مساله باعث بوجود آمدن این آرزوی بیجا میشود که: «ای کاش مثل تو نقاشی میکردم». آیا این تعریف فقط نشاندهنده تاسف عمیق شما از عدم داشتن استعداد نقاشی نیست؟ چنین تاسفی برای کسی که بینایی خود را از دست داده خیلی شدیدتر است (اما نابینایان هم میتوانند نقاشی کنند). با خودتان میگویید که آنها که نمیتوانند نقاشی کنند و فکر میکنید که کاملا در این کار ناتوان هستید (یعنی درجه صفر).
استعداد میتواند به صورت مجموعهای از مشخصات دیده شود که باعث میشود فردی به صورت موثرتری، مهارتی را کسب کند. یک نقاش بااستعداد به طبع، مراحل پایینی را خیلی سریعتر از دیگر، افراد طی میکند اما او هم در مراحل بالایی به مشکل برمیخورد. احتمال اینکه این افراد به مرحله 4 برسند خیلی بالاست. آنها خیلی راحت و بدون زحمت زیاد اولین مراحل را طی میکنند و تصور میکنند که چنین روندی تا مرحله 10 ادامه دارد (که کاملا اشتباه است).
توجه داشته باشید که مراحل بعد از مرحله 4، بسیار فعالتر هستند: «جمع کردن»،«تجزیه و تحلیل کردن» و مراحل دیگر. اما دیگر روند سریعی که در پیش از مرحله 4 وجود داشت تکرار نمی شود؛ بنابراین از این مرحله به بعد، نقاش باید زحمت بیشتری بکشد. به همین دلیل است که اینجا استعداد میتواند یک مانع بزرگ به شمار برود. به این صورت که وقتی شما خیلی راحت به مراحل بالا میرسید (بدون هیچ زحمتی) این، عادت شما میشود؛ اما زمانی که فردی با زحمت زیاد به مراحل بالا میرسد برای او عادیست که مراحل دیگر را با زحمت بیشتری طی کند (در صورتیکه این حرکت، مورد انتظار یک فرد بااستعداد نیست و او را غافلگیر میکند). بنابراین در چنین مراحلی، یک فرد بااستعداد که در یک مسیر هموار حرکت میکرده ناگهان به یک مانع بزرگ برمیخورد.
آیا افراد بااستعداد در آغاز کار، سریعتر هستند؟ بله، اما این یک مزیت بزرگ نیست. مثل این است که باعث شود فقط 5 پوئن مثبت از 100 به یک فرد تعلق گیرد. حتی اگر شما فکر کنید که یک فرد با استعداد مرحله 4 به دنیا آمده این را فراموش نکنید که همین مرحله 1 تا 4، یادگیریشان برای همه راحت است (تفاوت در زمان یادگیری است نه در سختی آن). میتوان به آنها دست یافت فقط اگر شما این واقعیت را بپذیرید که باید با پشتکار، یاد بگیرید؛ خب، در واقع این استعداد به شما اعطا نشده پس باید پشتکار داشته باشید.
وقتی میبینید که یک نقاشی زیبا تنها در چند دقیقه کشیده میشود به این معنا نیست که این شخص، بااستعداد است. آنچه را که شما در طول این چند دقیقه مشاهده میکنید ماحصل چندین سال زحمت آن نقاش است نه اینکه این فرد چقدر بااستعداد است. ما نقاشان بااستعداد زیادی داریم که در سطح 3 قرار دارند و اصلا خود را بااستعداد نمیدانند-چون خودشان این مهارت را در خودشان ایجاد کردند؛ آنهم با تلاش زیاد. اگر توجه کنید میفهمید که این مهارت را شما هم می توانید کسب کنید.
اگر انتظار این را دارید که مهارت نقاشی به صورت خودکار به دست شما برسد (مثل یک موهبت الهی) خب باید بگوییم این اتفاق نمیافتد. با نقاشی نکردن که نمیتوان نقاشی را یاد گرفت. باید اصول نقاشی را کاملا بیاموزید. اگر شما صدها دست را هم نقاشی کنید و با اصول و ساختار کشیدن درست نقش و خطوط آن آشنایی نداشته باشید حتی اگر این موهبت به شما اعطا هم شده باشد باز هم نمیتوانید یک دست را به درستی نقاشی کنید. پس منتظر نباشید که مهارت نقاشی کشیدن با معجزه به دست شما برسد؛ خودتان دست به کار شوید و آن را یاد بگیرید.
3- خوب از آب درآمدن یک نقاشی اتفاقی است
اینکه نتیجه کار خوب از آب دربیاید تنها در ذهن شما وجود دارد اما واقعیت خلاف این است و هیچ چیزی تصادفی خوب از آب در نمیآید پس شما باید ذهنیت خود را تغییر دهید. میتوان با کمی زحمت این اصول تشخیص علت خوب از آب در آمدن یا بد از آب درآمدن کار را یاد گرفت. چند مرحله اول نقاشی کشیدن براساس چیزهاییست که شاید قبلا هم آنها را میدانستید بخاطر همین است که خیلی ها تصور میکنند که این مسائل راحت هستند. برای مثال دست گرفتن یک مداد به راحتی دست گرفتن یک قاشق است و به مهارت خاصی نیاز ندارد.
حتما بخوانید: دانلود 30 تا از زیباترین طرح های نقاشی رنگ روغن (کاملا جدید)
اما در مراحل بالاتر هرچه مهارتهای نقاشی ما بیشتر میشود نقاشیها میتوانند از واقعیت فاصله بیشتری بگیرند. احتمالا با خودتان میگویید چه نیازیست بخاطر بسپارید که یک گربه چه شکلی است (مرحله 5) آن هم وقتی که راحت میتوانید بروید و یک گربه را تماشا کنید. یا از خودتان میپرسید چه نیازی به تجزیه و تحلیل نحوه خم شدن زانو دارید (مرحله 6) وقتی که کارهای شما همیشه خوب از آب در میآیند. مهارتهایی که بر پایه چنین واکنشهای نادرستی باشند هیچ گاه تقویت نمیشوند و هیچ وقت به مرحله کمال نمیرسند. با این تصورات یاد میگیرید که همیشه اینطور فکر کنید که اگر یک نقاشی خوب شد تصادفی بوده و اگر بد شد هم تصادفی بوده و دیگر دنبال دلیل این خوبی و بدی و اصلاح اشتباهات و تقویت نقاط ضعف نخواهید بود پس اصول را هم یاد نمیگیرید.
نقاشهای باتجربه، مهارتهای زیاد و پیچیدهای دارند. زمانی که آنها بدون استفاده از هیچ خطوط راهنمایی، آناتومی تصویری دقیقی از یک انسان میکشند به دلیل تجربیات سالیان دراز آنهاست. شاید اینطور بنظر برسد که هیچ مهارتی ندارند (چون مبتدیان هم انتظار دارند که اصول اولیه را فرا نگیرند) ؛ اما واقعا اینطور نیست. این مساله به این دلیل است که این اصول در این نقاش نهادینه شده. اگر شما هم سالیان متمادی زحمت بکشید و تمرین کنید نقاشی کشیدن اتوماتیک و خودکار هم بیشتر و بیشتر برای شما راحت میشود اما این بدان معنی نیست که از همان ابتدا اصول را رها کنید.
اگر این موضوع را درک نکنید، خوب از آب درآمدن نقاشی فقط یک چیز جادویی بنظر می رسد نه چیزی که حاصل دنباله روی از اصول نقاشی کشیده شده است.
یک مبتدی بااستعداد تصور میکند که یک نقاشی خوب، بر حسب تصادف، خوب از آب در آمده چون همیشه همینطور میشود (او همیشه خوب نقاشی میکشد). اما این تصور اشتباه است شما یادگیری نقاشی را مانند یک کودک آغاز می کنید و کم کم متوجه میشوید که هرچه به مراحل بالاتر میروید پیشرفت بیشتری میکنید.
بااینحال بااین روش تنها میتوانید تا مرحله 4 پیش بروید چون 4 مرحله اول بر مبنای مهارتهای دست و ذهن است؛ یعنی مهارتهایی که به صورت خودکار آموخته میشوند. اگر یک حافظه استثنایی داشته باشد میتوانید حتی با این رویکرد تا مرحله 5 هم پیش بروید اما بعد از مرحله 5 دیگر کار دشوار میشود و دیگر هیچ چیزی بر حسب تصادف خوب از آب در نمی آید. از این به بعد شما مجبور هستید که همه چیز را طبق اصول و با تحلیل ساختار آن بیاموزید.
برخلاف یک نقاش تازه کار و مبتدی، یک هنرمند حرفه ای به آن دسته از طراحی هایش که به نظرش خوب می آید بیش از حد دلبسته نمیشود زیرا میداند دفعه بعد میتواند همان خطوط طبق اصول تکرار کند یا حتی اثر بهتری خلق کند (چون اصول را میداند). اما هنرمند تازه کار زمانی که مشغول نقاشی کشیدن میشود و گهگاهی که یکی از طراحی هایش تصادفاً خوب از آب درمی آید عاشق آن قطعه میشود و این در حالیست که این اتفاق را برحسب تصادف میگذارد و نه به دلیل کسب مهارت و نمیداند که چطور این نقاشی چنین زیبا شده و دیگر هم نمیتواند آن را تکرار کند (چون اصول را نمیداند).
قسمت بد ماجرا این است که یک هنرمند تازه کار نمی تواند تشخیص دهد چه عاملی باعث شده که او آن قطعه را بهتر بکشد و موفقیت خود را به حساب شانس و تصادف میگذارد اما در مورد یک نقاش حرفه ای هیچ قطعه ای تصادفا خوب یا بد از آب درنمی آید. او در طراحیهای بد خود به دنبال اشتباهاتی می گردد که در دفعات بعدی میتواند آنها را برطرف کند.
نباید منتظر یک نقاشی خوب تصادفی بمانید از خودتان بپرسید چرا چنین اتفاقی افتاده؟
اگر نقاشی هایتان گاهی خوب از آب در میآیند و گاهی بد، پس دیدگاهتان را باید تغییر دهید و به دنبال تفاوتها و اصولی باشید که موجب تکرار نقاشیهای خوب (نه به صورت تصادفی بلکه با کسب مهارت) میشوند و منتظر بمانید تا دست و ذهنتان با هم کار کنند و چیزهای مختلف را با هماهنگی کامل دست و ذهن بکشید. نقاشیهای خوبتان را با نمونههای بد مقایسه کنید. تفاوتهای این دو نقاشی را پیدا کنید چه چیزی باعث شده که یک نقاشی خوب شود و دیگری نه؟
اگر یک نقاشی خوب از آب در نیامد از خودتان بپرسید چرا؟ چه عاملی باعث شده این نقاشی بد شود؟ چرا از آن خوشم نمیآید؟ اگر در حال کشیدن یک گرگ بودید و فکر کردید که پاهایش زیادی بلند و کج شده، بروید و در تصاویر واقعی ببینید که واقعا پاهای گرگ چه شکلی است. به حافظه تصویری ذهنتان خیلی هم اطمینان نکنید شاید برخی از جزئیات ریز را فراموش کردهاید که نقاشی بد از آب در آمده. اگر مهارتهای دستی تان خوب است اما تصویر چهرهای که نقاشی کردهاید خیلی وحشتناک شده پس اشکال کار را باید در ذهن خود پیدا کنید چون احتمالا تصویر را ذهن شما همانطور بد تصور کرده است؛ بنابراین از خودتان بپرسید آیا قادر هستید جزئیات را بدون نقاشی کردن توصیف کنید؟
ذهن شما در طول سالیان دراز یاد میگیرد که چطور تصویرسازی کند و این باعث میشود شما در جایی قرار بگیرید که اکنون هستید (شرایط کنونی شما ناشی از تصورات شماست). بنابراین اگر میخواهید به مدارج بالاتر ارتقا یابید پس الان وقتش است.
4- برانگیختن تحسین دیگران تنها هدف نقاشی است (نه لذت بردن از آن)
واقعا هدف شما از نقاشی همین است؟ در ابتدا درست مثل کودکان، ما تنها محض سرگرمی نقاشی میکنیم اما بعدا متوجه میشویم که نقاشیهای خوب موجب تحسین میشوند؛ اما اگر تنها انگیزه خود را از نقاشی همین تحسین و تمجیدها بگذارید باید به شما بگویم که منتظر باشید که در این راه رنج زیادی را متحمل شوید. واقعا خواسته شما این است که چندین ساعت از روز را صرف انجام کاری کنید که هدفش تنها برانگیختن تحسین دیگران است؟!
چندبار تا به حال با واکنش بد دیگران در مورد کارتان مواجه شدهاید؟ چندبار غرور شما به خاطر این موضوع جریحه دار شده؟ ساعات لذت بخشی که شما صرف کار خود میکنید و رضایتی که در زمان کشیدن نقاشی احساس میکنید و همینطور هنگامیکه آن را تمام میکنید تمامی این لحظات قشنگ نابود میشوند فقط بخاطر اینکه یک غریبه از نقاشی شما به اندازه خودتان خوشش نیامده است. شاید اصلا بهترین کار این است که کارهایتان را به کسی نشان ندهید اما هنوز هم میبینید که دوست دارید این کار را انجام دهید چرا؟ چون امیدوار هستید که دیگران نظر مساعدی درباره کار شما داشته باشند.
لذت نقاشی و به طور کلی یادگیری و رضایت از چیزی که خودتان خلق کردهاید، همه اینها ارزش وقت و زحمت شما را دارد حتی اگر کسی با نگاه کردن به کار شما متوجه این تاثیر مثبت در شما نشود. طبیعیست که بخواهید این لذت و حس رضایت را با دیگران تقسیم کنید اما همه مثل شما نیستند شاید این کار فقط برای شما جالب یاشد در این صورت شروعتان همراه با ناامیدی خواهد بود.
وقتی میگویید «آرزو داشتم که نقاش میشدم» خب از خودتان بپرسید چرا اینطور نشد. لیستی از این عوامل تحریککننده جمع کنید بعد ببینید که ارزش دارد که این رویا را به واقعیت تبدیل کنید یا نه. واقعا یادگرفتن درست نقاشی کردن کار سختی نیست اما لازم است که زمان زیادی را صرف آن کنید پس باید تصمیم بگیرید و با خودتان روراست باشید و از خود بپرسید آیا این واقعا این همان چیزی است که من همیشه میخواستم. اگر در میان عوامل تحریککننده و برانگیزاننده، عامل مورد تحسین قرار گرفتن از سوی دیگران، گزینه 1 شما در لیست باشد شاید بهتر است از کاری شروع کنید که واقعا انجام دادنش را بخاطر خودتان دوست دارید نه به خاطر دیگران. وقتی کاری که خودتان دوست دارید انجام می دهید، تحسین و تمجید هم پشت سرش خواهد آمد.
5- فقط نقاشی واقع گرایانه، هنر نقاشی واقعی و خوب است
در بسیاری از فرهنگها، نقاشی مظهری از تقلید از طبیعت محسوب میشود. با این نگرش هرچه یک نقاشی واقعی تر بنظر برسد پس باید بهتر هم تلقی شود. بااینحال با اختراع دوربین عکاسی دیگر لزومی ندارد که نقاشی را با واقعیت مقایسه کنیم چون براحتی میتوانیم واقعیت را در عکس ببینیم. شاید متوجه هیچ اختلافی هم نشوید اما در واقعیت، دوربینها با لنزها و سختافزار یشان نمایی متفاوت از آنچه را که ما با چشمانمان میبینیم به تصویر میگذارند.
تصاویری که حاصل عکاسی هستند به اندازهای واقعی هستند که ما آنها را واقعی در نظر بگیریم. اما متوجه این واقعیت و تفاوت نمیشویم که در حقیقت، دوربین بسیاری از نمودها و واقعیات تصویر را به ما نشان نمیدهد. حتی یک فیلم هم با اینکه دارای تصویر و حرکت است نمیتواند نمایی کامل از یک تصویر داشته باشد. تصاویر باعث میشوند که تصور ما از واقعیت مثل تصویر زیر باشد:
اما وقتی که از نزدیک و در واقعیت به تصویر مینگریم، چنین میبینیم:
نکته دیگری که باید گفت این است که انسانها توانایی زیادی در تشخیص الگوها دارند. نیازی نیست که برای به تصویر کشاندن هرچیزی، تصویری 100 درصد منطبق با واقعیت آن چیزی را که میخواهیم نقاشی کنیم را ببینیم (میتوان از ذهن هم کمک گرفت). در واقع در نقاشی ما از خطوط استفاده میکنیم؛ یعنی چیزی که در دنیای پیرامون ما وجود ندارد. در نقاشی ترکیب سایههای تاریک و روشن برای ایجاد توهم سایه و نور استفاده میشود و روشهای مختلف برای انجام این کار، بسیار زیاد است.
همچنین بعد سومی از دید هم در انسان وجود دارد. شاهد این مطلب این است که درک افراد مختلف از یک تصویر براساس تجربیات و خاطرات شخصی و حتی چگونگی روحیه افراد در آن لحظه، میتواند متفاوت از شخص دیگر باشد. با تغییر رنگها در نقاشی میتوان هدف یک نقاشی را از لذت به غم یا از تم امیدوار به یک تم ناامید تغییر داد. حتی وقتی جریان خطوط را تغییر میدهید هم ممکن است کمی از واقعیت را قربانی احساس کنید.
حالا چرا ما خودمان را محدود به یک سبک نقاشی مثل نقاشی رئال کنیم؟ چرا خودمان را تبدیل به یک دستگاه کپی از واقعیت کنیم؟ روشهای بسیاری برای توصیف واقعیات وجود دارد. ما حتی میتوانیم تصاویر را با جزئیاتی بیشتر از آنچه که مشاهده میشود ترسیم کنیم. میتوانید با افزودن درک و احساستان در نقاشیها، آنها را به مخاطبانتان منتقل کنید.
اگر یک نقاشی واقعی و یک نقاشی با سبک خاص را کنار هم قرار دهید (مثل تصویر بالا) احساس میکنید که دومین تصویر دارای دید بهتری نسبت به تصویر اول است. تصویری که 100 درصد با واقعیت انطباق دارد را میتوان بسادگی با کپی کردن از روی نقاط کپی با پیکسل انجام داد. برای انجامش هم نیاز به هیچ استعدادی نیست فقط باید کلی زمان و حوصله صرف آن کنید.
واقعا به چنین شخصی میتوان گفت هنرمند؟! واقعا چیزی را خلق کرده است؟ مطمئنا زحمت زیادی کشیده و اما آیا میتوان به کسی که با کاغذهای آماده یک ساختمان را طراحی میکند گفت هنرمند؟
حتما بخوانید: آموزش گام به گام ترسیم پرسپکتیو سه نقطه ای به زبان ساده
سبک گرایی راحتتر از رئالیسم نیست و روشی هم نیست که برای مردم تنبل و بدون مهارت خلق شده باشد (تا زمانی که سبک کسی را کپی نکنید). حتی دشوارتر هم هست؛ مثل خلق انواع جدیدی از رئالیسم. در واقع برخی چیزها هیچ مورد مشابهی در دنیای خارجی ندارند اما با ذهن خلاق نقاش خلق میشوند.
پس داشتن سبکهای مختلف به این معنی نیست که نیازی به درک واقعیت نیست. هر سبکی تغییریست از رئالیسم و هر سبک قواعد خاص خودش را دارد. اگر یک نقاشی در نظر شما خوب از آب در آمده باشد و کسی از شما انتقاد کند که این نقاشی براساس واقعیت نیست نباید در جواب بگویید که «این سبک من است»! و نباید از این جمله برای دفاع از نقصهای واقعی کارتان استفاده کنید. سبکها اختیاری هستند اگر قصد شما نقاشی کردن از واقعیت است یا کلا مفهوم و ایده خاصی در کشیدن نقاشی ندارید پس به خودتان دروغ نگویید.
6- اگر نتیجه کار بیهوده باشد یعنی شما در آن کار استعدادی ندارید
این اعتقاد و باور هم مرتبط با باور مستعد بودن است. اگر سالیان سال باشد که در حال یادگیری چیزی باشید اما نتیجه دلخواه را کسب نکنید لزوما به این معنی نیست که مشکل دارید. شاید در طول این سالها در حال یاد گرفتن نبودید (مثلا بخاطر معلم بد).
شاید این موضوع به نکته 3 این مقاله مربوط باشد. اگر یادگیری شما بر مبنای نقاشی کشیدن، نقاشی کشیدن و باز هم نقاشی کشیدن از چیزی مشابه است تا زمانی که به پیشرفت در آن چیز برسید، خب تعجبی هم ندارد که به نتایج مطلوبی دست نیابید. مثل این است که شما سوار ماشین هستید و میخواهید از یک مسیر اشتباه به مقصد برسید (اگر نرسیدید ایراد از شما یا ماشین نیست، راه اشتباه بوده).
هردو فرد در این تصویر (بالا)، در حال تمرین کردن هستند اما نفر اول منتظر است تا مهارت، خلق شود اما نفر دوم با بد شدن کار به دنبال علت گشته، پاسخ را یافته و راه درست را برای درست کشیدن پیدا میکند.
مساله دیگر این است که شاید شما حتی سعی هم نکردید که یاد بگیرید. شاید فقط در ماشین نشستهاید و اصلا رانندگی نمیکنید. این اتفاقات زمانی رخ میدهند که شما به استعداد اعتقاد داشته باشید. اگر چنین باشد همه شما باید انتظاراتتان را تغییر بدهید. باید کمی تلاش کنید و اگر احساس می کنید این کار واقعا راحت است احتمالا در حال یادگیری نیستید.
7- یک نقاش خوب میتواند هرچیزی را نقاشی کند
این باور غلط هم مربوط به باور اولی است که توضیح دادیم. نقاشی کردن تنها یک مهارت نیست، بلکه این هنر طیف وسیعی را در بر میگیرد؛ از انیمیشنکارها گرفته تا معمارها. خوب بودن به تخصص نیاز دارد. اگر تلاش کنید که در همه زمینهها خوب باشید احتمالا در هیچ کاری متخصص نمی شوید و همه کارها را در حد متوسط انجام می دهید.
تا مرحله 5، مهارت نقاشی کشیدن بنظر میرسد که کاملا واحد و عینی باشد. اما بعد از مرحله 5، شما باید تصمیم بگیرید که وارد چه تخصصی شوید. دنیای حیات وحش؟ انسانها؟ پس زمینه؟ اشیا؟ ابزار؟ ساختمان؟ جنگافزار؟ بعددر هر یک از اینها میتوانید وارد حیطه دیگر شوید. برای مثال، در دنیای حیات وحش ممکن است وارد دنیای حیوانات و جانوران فانتزی شوید و سپس دایناسورها، پستانداران، دوزیستان، خزندگان، پرندگان و بعئ تمامی خانواده ها و گونه های دیگر. واقعا چیزهای زیادی در هر زمینه وجود دارد.
اگر از این منظر به قضایا نگاه کنید، در نهایت متوجه میشوید که درباره چه چیزی باید نقاشی بکشید. بعد از سطح 4، باید بتوانید هرچیزی را از یک مرجع نقاشی کنید؛ اما اگر واقعا میخواهید که یک طراح باشید باید تلاش خیلی زیادی کنید و هیچ نقطه پایانی برای یادگیری وجود ندارد. باید چیزی که واقعا به آن علاقه دارید را انتخاب کنید و سپس آن را هدف خود قرار بدهید.
حتما بخوانید: آموزش گام به گام ترسیم پرسپکتیو دو نقطه ای به زبان ساده
در کارهای تخصصی مانند فراکتال میتوانید بیشتر و بیشتر جلو بروید و شاخههای بیشتری در آن کشف کنید و مطمئن باشید که این راه هیچ پایانی ندارد. میتوانید به آن به صورت یک درخت بزرگ در یک RPG نگاه کنید.میتوانید تمام سرمایه تان را روی یک مهارت بگذارید یا اینکه روی چند چیز سرمایهگذاری کنید. به همین دلیل است که شاید یک مبتدی که روی یک موضوع متمرکز شده بتواند در کشیدن حیوانات بهتر از یک متخصص مشهور عمل کند. اعتقادی در این زمینه وجود دارد و آن این است که یک نقاش خوب نمیتواند هرآنچه را که میخواهد نقاشی کند اما میتواند هر چیزی که میخواهد نقاشی کند را یاد بگیرد.
8- دیگر برای نقاشی کشیدن زیادی پیر شده ام
نقاشی کشیدن برای بسیاری یک سرگرمی کودکانه است. همه کودکان نقاشی میکنند اما فقط بااستعدادترین آنها به این کار ادامه میدهند و در بزرگسالی یک نقاش میشوند. اگر شما موافق این باور غلط هستید پس باید بگوییم برای شما شروع نقاشی حتی در سن20 سالگی هم سخت است چه برسد در سنین 40 یا 60 سالگی! اما این مساله نباید باعث شود که شما دست از رویاپردازی درباره نقاشی بردارید.
خبر خوب اینجاست که حتی یک کودک بااستعداد هم هرگز بهتر از یک شخص بزرگسال که با دقت و پشتکار فراوان به یادگیری ادامه میدهد نقاشی نمی کند. دوباره به لیست مراحل نگاهی بیندازید. چهار مرحله اولی به دقت زیادی نیاز ندارد و دقیقا به همین دلیل است که کودکان، نقاشی میکنند؛ چون فقط انجامش میدهند. اما به محض اینکه کودک بااستعداد در مراحل 5 و 6، فکر کند که این مراحل هم مثل مراحل قبلی است و فقط با تکیه بر استعدادش می تواند آنها را انجام بدهد، دیگر نمیتواند بهتر از شخصی باشد که کاملا آگاهانه و با پشتکار در حال یادگیری نقاشی است.
حتما بخوانید: آموزش ترسیم حیوانات: سگ و گرگ و آموزش آناتومی آنها بصورت گام به گام
بله اعتراف میکنم که در ابتدا، ممکن است مجبور باشید که همراه با بچههای کمسن مراحل اولیه را بگذارانید. احتمالا بسیاری از مهارتهای دستی را فراموش کرده اید و حتی شاید مجبور شوید که دوباره از مداد دست گرفتن درست آغاز کنی اما این به این معنا نیست که نمیتوانید آن را انجام دهید. این مساله هم مثل بازی با ابزار است؛ چرا فکر میکنید که برای یادگرفتن آن دیر شد؟ چون سخت است؟ فرض کنید که سخت است.
نقاشی مهارتی نیست که فقط در کودکان بتوان آن را پرورش داد. نقاشی کشیدن در کودکی آغاز میشود چون کودکان و نوجوانان مشغله ذهنی کمتر و مسئولیتهای کمتری به عهده دارند و زمان بیشتری هم برای چنین سرگرمیهایی دارند. وقتی بزرگ میشوید تنها اتفاقی که میافتد این است که براحتی از کارتان انتقاد میکنید و مثل کودکان از نقاشی کشیدن لذت نمی برید. ممکن است در بسیاری از کارها بد باشید مثل بسکتبال یا بازیهای ویدئویی؛ اما هنوز هم از بازی کردن با آنها لذت میبرید. حالا چرا وقتی نوبت به نقاشی کشیدن
میشود، فقط چون نقاشی شما مورد تمجید قرار نمیگیرد باید کنار گذاشته شود؟
«حتی کودکان هم بهتر از من نقاشی میکنند» : این حرف زمانی که شما فکر میکنید انجام همه چیز برای کودکان راحتتر است باعث ناامیدی شما میشود.
به عنوان یک بزرگسال، شما فقط به دو نوع از افرادی که نقاشی میکنند توجه میکنید: کودکان و بزرگسالان ماهر؛ اما شما هیچکدام از آنها نیستید پس ناامید میشوید. بعد دست از نقاشی کردن یا شروع یادگیری برمیدارید چون دست از پیشرفت برداشتهاید، و دست از پیشرفت و ادامه برداشتید چون دست از یادگیری نکات مهم نقاشی برداشتید. میبیند؟ همه چیز به هم مرتبط است. حالا که این موضوع را میدانید چرا دوباره نقاشی کردن را شروع نمیکنید؟
اگر مدتهاست که نقاشی نکرده اید، مهارتهای نقاشی کشیدن شما دقیقا به همان صورت قبلی باقی مانده شاید هم کمتر شده است؛ اما مشکلی نیست. شما یک مبتدی هستید پس این چیزها کاملا طبیعی است. باید غرور و جاهطلبی تان را کنار بگذارید و دقیقا از اول شروع کنید؛ مثل مهارتهای دیگری که آموختهاید. اینجا دیگر مدرسه نیست. سن بالا به معنای مهارت بیشتر در هر چیزی نیست پس اصلا جایی برای خجالت وجود ندارد.
حتما بخوانید: آموزش گام به گام نقاشی یک نیم رخ چهره فانتزی (با مداد رنگی)
مشکل دیگری که در اینجا وجود دارد عدم داشتن زمان کافی است. حالا شما بزرگ شدهاید و مسئولیتهای زیادی نسبت به دوران مدرسه دارید بنابراین نمیتوانید به اندازه کودکان برای نقاشی وقت بگذارید. من موقعیت شما را دقیقا نمیدانم اما معمولا در اینجا باید اولویتبندی کنید. اگر چیزهای دیگری هستند که دوست دارید آنها را انجام دهید مثل نگاه کردن تلویزیون، یا بازیهای کامپیوتری و برای آنها هم زمانی تخصیص میدهید اما به نقاشی که میرسد وقت کافی ندارید، خب این کار فقط این معنی را میدهد که نقاشی کشیدن اولویت آخر را برای شما دارد.
بنابراین نباید بگویید که ای کاش زمان بیشتری برای تمرین کردم داشتم به جای آن بگویید که ای کاش نقاشی کشیدن برای من مهمتر از سرگرمیهای دیگرم بود تا زمان بیشتری به آن اختصاص میدادم. اما باز هم مشکلی نیست. فقط باید بپذیرید که میتوانید در نقاشی کشیدن بهتر و بهتر شوید و این فقط به انتخاب شما بستگی دارد. نباید زندگی پرمشغله خود را سرزنش کنید یا حتی سن بالا یا نبود استعدادتان را.
9- نقاشی کشیدن و طراحی کردن هردو به یک مهارت نیاز دارند
باور اشتباه دیگری که وجود دارد درباره مفهوم نقاشی کشیدن است. ما براحتی میتوانیم متوجه تفاوت فاحش میان نقاشی کردن و مجسمهسازی شویم اما زمانی که به هنر ترسیم برروی کاغذ میرسیم فکر میکنیم که هردوی اینها به یک مهارت نیاز دارند.
نقاشی کشیدن و طراحی کردن یک هنر نیستند و با هم فرق دارند؛ بنابراین برای یادگیری آنها به کسب مهارتهای مختلفی نیاز دارید. به این ترتیب اگر فکر میکنید که در نقاشی کردن، بااستعداد و ماهر هستید به این معنی نیست که در هنر دیجیتال هم خوب باشید و براحتی بتوانید از رنگها استفاده کنید از طرف دیگر، بد بودن در این هنر هم نباید باعث شود که شما فکر کنید که در نقاشی کشیدن، بد هستید. شما کاملا وارد حیطه دیگری شدهاید و علیرغم داشتن تجربیات بسیار و نقاشیهای زیبا در این هنر، دوباره یک مبتدی محسوب میشوید؛ یک مبتدی در طراحی کردن.
حتما بخوانید: رشته نقاشی ایرانی چیست و جدیدترین سبک های نقاشی کدامند؟
برخی از مهارتها از جمله مهارت نقاشی کشیدن و طراحی کردن، با هم همپوشانی دارند؛ یعنی هردو مهارتهای خلاقیت هستند که در مجسمهسازی هم به کار میروند. مهارتهای دیگر تنها در زمینههایشان با هم ارتباط دارند؛ مثلا دقت در نقاشی کردن مهمتر از طراحی کردن است. پس این تفکر که هر کسی که اسمش هنرمند است میتواند در تمامی زمینههای هنر خوب باشد واقعیت ندارد.
وقتی یک نقاشی را میبینید و با خودتان میگویید که ای کاش من هم مثل آنها نقاشی می کردم مثل این می ماند است که وقتی برنامه شیرینیپزی را نگاه میکنید با خودتان بگویید ای کاش من هم مثل او آشپزی میکردم. شاید در آشپزی خوب باشد شاید هم نه، شما که این را نمیدانید (چون شیرینیپزی با آشپزی فرق دارد).
نقاشی کشیدن برمبنای خطوط است، خطوط کوتاه یا بلند، باریک یا ضخیم؛ اما چیزی که واضح است این است که آنها همیشه خطوط هستند. گاهی اوقات میتوانید این خطوط را با نقاطی ترکیب کنید و گاهی این ترکیب به صورت دستی صورت میگیرد، یعنی با روشهایی مثل هاشور زدن. این روشیست که در هنگام نقاشی با آن آشنا میشوید.
حتما بخوانید: آموزش تصویری و گام به گام نقاشی با مداد (موضوعات مختلف)
چنین طراحیهایی در نقاشیهای دیجیتال از اهمیت بسزایی برخوردارند چون در فتوشاپ یا هر نرمافزار دیگری که برای این کار استفاده میشود، نقاشی کردن و طراحی کردن با هم ترکیب میشوند. باید در هنگام انتخاب معلم مراقب باشید چون بعضی از آنها به هردوی مهارتها با هم اشاره میکنند و ممکن است این موضوع باعث سردرگمی مبتدیان شود.
زمانی که یادگیری نقاشی را آغاز میکنید، بهتر است که از مشکل رنگها چشمپوشی کنید. نیازی نیست که نقاشیهایتان شگفتانگیز بنظر بیایند؛ بنابراین به موضوعات دیگر بپردازید. از طرف دیگر، سایه روشن چیزی است که باید در ابتدا در آن پیشرفت کنید. اما قاعده کلی این است: خیلی با سرعت به جلو پیش نروید و با حوصله مراحل را بگذرانید و بعد از اینکه مطمئن شدید که در یک مهارت کاملا خبره شدید به سراغ یک مهارت دیگر در نقاشی بروید.
نتیجه گیری
بیشترین باور غلطی که درباره نقاشی کردن وجود دارد و تقریبا تمامی باورهای غلط دیگر از آن نشأت میگیرند این است که این کار راحت تلقی میشود. چنین تفکری موجب میشود فکر کنید اینکه کودکان این کار را خیلی راحت انجام میدهند اما شما نمیتوانید پس شما استعداد این کار را ندارید. اما اگر خودتان را از شر چنین افکار و باورهایی خلاص کنید و با نقاشی هم مثل مهارتهای دیگر رفتار کنید احتمالا در نهایت کاملا خبره می شوید. مهم نیست که چه راهی باید طی بشود مهم این است در این راه استوار باقی بمانید.
حتما بخوانید: دانلود 10 فیلم بسیار کاربردی آموزش نقاشی بزرگسالان به زبان ساده (گام به گام)
علاوه بر این باید بدانید که لزومی ندارد حتما خوب نقاشی کنید. شاید هیچ وقت به یک نقاش معروف تبدیل نشوید حتی شاید یک نقاش خوب هم نشوید اما اینها به معنی شکست نیستند. خود یادگرفتن مهارت نقاشی یک موهبت است و مادامی که این کار را انجام میدهید و از آن لذت می برید هدف نهایی مهم نیست. اجازه ندهید که جاهطلبی تان مانع از یادگیری تان به عنوان یک مبتدی شود.
چقدر مقاله پرنکته و زیبایی بود.خیلی لذت بردم.چقدر صریح و واقع گرایانه نوشته شده.تشکر
دخترم 7 سالشه میبرمش کلاس نقاشی. نقاشی رو خیلی دوست داره ولی استعداد بقیه دوستاشو نداره تو کشیدن ورنگ کردن ضعیفه و همیشه خط خطی رنگ میکنه دیگه داشتم کاملا ناامید میشدم از اینکه یه روز نقاش بشه و تصمیم گرفتم دیگه کلاس نفرستمش ولی مقالتون نظرمو کاملا عوض کرد و مطمئن شدم یه روز نقاش خوبی میشه
ممنون از مقاله عالیتون🙏
ممنونم از مقالتون من خودم 12 سالمه بین مرحله 4 و 5 هستم☁️💕
بسیار زیبا بود و به چنین مقاله ای نیاز داشتم
عالییییییییی من داشتم از نقاشی ناامید می شم این مقاله زیباتون به من امیدواری داد من داخل پله های بین 6 الی 7 هستم